نگاهی به سالروز اصلاحات ارضی

ششم بهمن ماه 1403 شصتمين سالروز اجراي قانون اصلاحات ارضي در ايران است كه در زمان خودش واقعه مهم و تاثير گذاري بود و حتي برخي از محققين معتقدند كه وقوع انقلاب اسلامي هم تا حدودي به انجام اصلاحات ارضي و جابجايي طبقات و به هم خوردن نظام زمينداري و ارباب رعيتي در كشور مربوط بوده است. اصلاحات ارضي بخشي از همان «انقلاب سفيد» است كه در 6 بهمن 1341 به تصويب نهايي رسيد.
هدف محمدرضا شاه پهلوي از انجام اصلاحات ارضي اين بود كه اولا قدرت سياسي ملاكين و خوانين بزرگ كاهش يابد و بخشي از دارايي هاي اينها به سمت سرمايه گذاري صنعتي و ايجاد كارخانه و اشتغال سرازير شود و در ثاني نيروي كاري كه در روستاها عموما دهقانان غيرمولد محسوب مي شدند، به شهرها مهاجرت كنند و به عنوان كارگرصنعتي مشغول شوند و در مجموع شهرنشيني و توسعه صنعتي در ايران گسترش يابد.
تعداد ملاكين و خوانين بزرگ در منطقه باخرز كم بودند اما در تربت جام و تايباد زمينداران بزرگي حضور داشتند كه انجام اصلاحات ارضي در سال 1341 نظام ارباب مالكي تا حدودي در اين مناطق تغيير كرد و نظام خرده مالكي شكل گرفت.
بعد از اصلاحات ارضي اگرچه مالكيت بر زمين متكثر شد و تعداد زيادي از دهقانان صاحب و مالك زمين شدند اما نظام خرده مالكي فقط پاسخگوي معاش روزانه دهقانان بود و با از بين رفتن مزارع وسيع و مجتمع هاي بزرگ كشت و صنعت، انباشت توليد و سرمايه اي در بخش كشاورزي ايران صورت نگرفت. به قول معروف درآمد دهقانان در حد بخور و نمير بود.
آن دسته از محققيني كه طرفدار نظريه نوسازي و مدرنيزاسيون هستند، باور دارند كه براي صنعتي شدن يك كشور و رشد قانونمداري و دموكراسي بايد ارزش هاي سنتي جامعه تغييركند و فرهنگ ارباب رعيتي از بين برود تا غرور و نخوت و تكبر اربابان نابود شود و رعيت و ارباب هر دو تبديل به « شهروند» و داراي حقوق قانوني برابر شوند.
ارزيابي ميزان موفقيت و يا ناكامي انجام اصلاحات ارضي به لحاظ اقتصادي و فرهنگي در ايران بويژه مناطق ما بحث مفصلي است. در كل كشور و از حيث فرهنگي، هر چند آن غرور و شكوكت خوانين و اربابان به كلي از بين نرفت اما موقعيت ممتاز آنها در حوزه سياست و حكومت كاهش يافت و در دهه 50 جاي آنان را بازرگانان و كارخانه داران بزرگ گرفتند. بياد داشته باشيم كه زمينداران در دهه 20 و 30 شمسي قدرت غالب كشور بودند و حتي نمايندگان مجلس شوراي اسلامي يا از خودشان و يا از ميان افراد مورد نظر آنها انتخاب مي شدند.
در مناطق تربت و جام كه زمينه اي براي انتقال سرمايه ملكي به سرمايه تجاري و صنعتي وجود نداشت، با انجام اصلاحات ارضي، تعداد زيادي از زمينداران و خوانين بزرگ ساكن در مناطق روستايي به شهرهاي تربت جام و تايباد آمدند و تعدادي هم به مشهد رفتند و خانه هاي مجلل و يا مستغلات تجاري خريدند. هرچند همچنان اراضي كشاورزي بزرگي در روستاها داشتند كه توسط دهقانان كشت مي شد اما نظام ارباب رعيتي تقريبا از بين رفته بود.
در سال 69 يكي از زمينداران بزرگ ميان ولايت و مشهد ريزه در يكي از ميلان هاي شهرك امام حسين تايباد خانه اي خريده بود و در واقع همسايه و يا بهتر است بگويم هم كوچه ما شده بود. اين خان بزرگ و مشهور بعد از مدتي يكي از مغازه هاي خالي و نزديك خانه اش را تبديل به تاكسي تلفني كرد و پسرش و تعدادي از رانندگان آن را اداره مي كردند. البته خودِ خان هم روزها مي رفت و در دفتر آژانس مي نشست و تلفن جواب مي داد
بعد از مدتي، تعداد راننده ها كم شدند و گاهي كه پسر خان سرويس مي برد و اگر هم در اين فاصله كسي تماس مي گرفت و يا مراجعه مي كرد و تقاضاي تاكسي تلفني مي كرد، خودِ خان ماشينش را روشن مي كرد و ناچارا مسافر را مي رساند
آقاي لطيفي هم كه پدر همكلاس من بود در دوران جواني يكي از رعايا و دهقانان همين خان به شمار مي رفت كه از قضا، در همان شهرك امام حسين و نزديكي منزل و تاكسي تلفني خان، زندگي مي كرد. بنابراين، روزها مي آمد و در همان نزديكي تاكسي تلفني كشيك مي داد و تا مي ديد كه خان تنهاست و ديگر رانندگان حضور ندارند، جلو مي رفت و تقاضاي تاكسي مي كرد. آنهم به مقاصد دور مثل فلكه مولانا و يا انتهاي خيابان بهشتي و از اين مسيرها..
جناب خان هم كه آقاي لطيفي اكنون نه رعيت كه مشتري او به حساب مي آمد به خاطر الزامات شغلي، مجبور بود او را سوار كند و برساند.
قيمت هر سرويس تاكسي تلفني هم آنروزها خيلي كم و شايد 20 تومان بود. آقاي لطيفي يعني همان رعيت سابق مي نشست روي صندلي عقب پيكان و جناب خان سابق مشهد ريزه مي نشست پشت فرمان و در نقش راننده آقاي لطيفي انجام وظيفه مي كرد.
آقاي لطيفي به محضي كه مي رسيد به مقصد مي گفت من اينجا يك ربعي كار دادرم و 5 تومان بيشتر مي دهم، بمان تا برگردم. جناب خان هم چاره اي نداشت، صبر مي كرد تا مسافر برگردد و دوباره او را به مقصد بعدي برساند.
آقاي لطيفي كيف مي كرد از اينكه ارباب سابقش اكنون در اختيار و فرمان اوست و هرچي امر كند، اجرا مي شود و اين كار لذت بخش را هفته اي يك و دوباري تكرار مي كرد. لابد يك انتقام فروخورده اي در آن بود كه حالا فصلش رسيده بود
البته رانند آژانس بودن و مسافركشي، شغل ناجور و دور از شاني نيست. خاصه اكنون كه اغلب فوق ليسانس هاي بي پارتي راننده انسنپ هستند و اغلب كاركنان عالي رتبه ( و البته سالم) دولتي بعد از دوران بازنشستگي، به همين شغل مشغولند. منظور اين است كه نظام صنعتي و شهري كه تا حدودي پيامد همان اصلاحات ارضي بود، سيستم فئوداليسم و تبارگرايي و اشرافيت سابق را از بين برد و به تغييرات فرهنگي و اجتماعي منجر شد. در حقيقت كسي كه وارد بيزنس تجاري و خدماتي مي شد بايد آن روحيه تكبر را در خودش مي كشت و به جذب مشتري فكر مي كرد.
انتهای پیام
منبع: کارخانه دار
